تیر همیشه با خودش دلهره می یاره برای من
انگار همیشه توی این ماه قراره بهم کارنامه بدن...یه پرونده ای؛که بعضی قسمت هاش رو با شک و شبهه دو در کرده بودم،اما حالا آشکار می شه
من هنوز در مورد پرونده ام با شاگرد های پارسال ام لنگ می زنم
حس ها شون برام پر از ابهام اه...وقتی باهاشون هستم ،آرامش بیشتر اه.اما وقتی نیستن...نگرانشون می شم،یه نگرانی بی راه حل.بال بال می زنم و راه به جایی نمی برم
اصلا نمی دونم چطور بگم..نمی فهمم براشون چه نقشی دارم؟دوست؟معلم؟هیچ کدوم؟
گیج کننده است...و فقط با این گروه رابطه این قدر گیج کننده است؟کجا رو اشتباه رفتم؟کاش می فهمیدم