به گوشی ها و آهنگ های توی گوش ها که فکر می کنم،دلم می گیره،رابطه ها رو تنگ کرده ان
خودم هم از همین گوشی ها استفاده می کنم،گاهی.سعی می کنم یه موقعی آهنگ گوش بدهم که صدای بهتری برای شنیدن نیست
صدای دوستانه ای،پرنده ای،شرشر آبی،بادی
سردی این وسایل تکنولوژیک و بی هویتی اش در جامعه خودمون،مث یه زخم التیام نیافته درمون باقی مونده
هنوز هم موبایل ها به زحمت خاموش می شن.و این همیشه از فراموشی نیست،نه...ما این گوشی ها رو بد جوری دوست داریم.برق نگاهمون لو دهنده است
تابستون پارسال با بچه ها کوه رفتیم.حدود 10 تا کوه اطراف تهران.تنها،یا دو تا،سه تا غذا می خوردن.چیپسی از توی کوله در میومد و به کسی تعارف نمی شد...آهنگ های توی گوش،پیغام های تلفن ها،تماس ها...تفرد
امسال ،در این سومین درفک هم این مظاهر رو دیدم،حتی از خودم!و شوکه شدم...ما به همه چیز خو می گیریم.همه خوب ها و آزار دهنده ها
3 comments:
روايت پر رنگ شدن منيّت توی دوران گلوباليزاسیون و محصور شدن آدما توی کاخ های تنهائی خودساختشون... پ
پ.ن1. متاسفانه منم از اين قاعده مستثنی نبودم و اينجا بودنم هم دامن زده به
اين موضوع ...پ
پ.ن2. قلعهيي عظيم
که طلسم ِ دروازهاش
کلام ِ کوچک ِ دوستيست
...
شاملو
ياسي. امروز رفته بودم پارك ملت. يادت مياد؟ خيلي يادت كردم. تنها بودم و بلند بلند آواز ميخوندم. دلم ميخوادت. خوب نيستم. كي و كجا ميشه گيرت آورد بانو؟
توی مدرسه متین...جایی که بسیار هستم
Post a Comment