هر چه می گذره ،بیشتربه شباهت اش با تجربه های عشق های انسانی ام پی می برم
.مانلی وقتی برگشت اولین سوالی که توی فرودگاه ازم پرسید این بود:یاسی،عاشقی؟
نتونستم نه بگم
نتونستم نه بگم
در سختی اش هستیم این روزها...مشکلات ریز و درشت رو به ترتیب نوشته ایم و مورچه وار به سمت راه حل پیش می ریم
گاهی خیلی ناممکن به نظر می رسه،خیلی
اما وقتی یه تغییر کوچیک رخ می ده،شادی مثل یه سیال روان از توی رگهام رد می شه.حسش می کنم
به جز مساله های شخصی بچه ها ،که دغدغه های پایدار ذهن ام ان،الان داریم تلاش می کنیم شیوه ارزشیابی رو توی مدرسه عوض کنیم.به این شکل که نمره رو کم رنگ و کمرنگ تر(به سمت هیچ) بکنیم و کارنامه کیفی،که مهارت های مختلف رو درجه بندی می کنه،جایگزین بشه
4 comments:
ولی از یه جنس دیگه است، توش احساس فشار اذیت کننده ای وجود ندارد! همه چیز واضحه!
چرا آزاده...برای من که وجود داره.گاهی یه حس درماندگی بی در و پیکر می کنم.یه روز برات از پایان سفر اصفهان،توی کوپه قطار تعریف خواهم کرد.فرزانه و ساناز بودند و تا حدودی لمسش کردند.
ولی اغلب شبیه وجه خوب این حال اه
من نمی دونم یاسی تو روابطت دقیقا چطوره ها ولی وقتی این احساس بهم دست میده که طرف داره اذیت می شه من سعی می کنم خیلی سریع فشار رو از روش برداره نمی گم دفعه اول اسون بود ها ولی این کار در مورد بچه ها به نظر من خیلی اسون تره چون دلیلی برای قایم موشک بازی های ادم بزرگها هنوز توی وجودشون نقش نبسته مثلا همون ماجرای شعر خوندن توی حیاط! طرف صرفا بلد نیست چی کار کنه ولی هم تو و هم اون حالا نه دقیق ولی تقریبا می دونید از هم چی می خواین!من کلا که پیش اونها خیلی بیشتر خودم هستم و اون کاری رو که تصمیم دارم انجام بدم انجام می دم! این که این قدر سریع تصمیمو در موردشون پیاده کنم خیلی بیشتر از روابطم با ادم بزرگها بهم ارامش می ده!
salam yasi,, delam tang shod wase oon rooza--- bet hasoodim shod ye aalame...
Post a Comment