Tuesday, March 07, 2006

درد

زده ایم به مخزن سمعی بصری و داریم فیلم آموزشی می بینیم.تا الان یه فیلم راجع به مدارس ژاپن،یکی انگلیس،نیوزلند و امروز آلمان دیدم
وسطای فیلم بلند می شم راه می رم(با پای شل)و خودمو دلداری می دم که اشکالی نداره اگه ما توی هپروت درس خوندیم و در هپروت درس می دیم...چه می شه کرد؟
توی راه روی دبیرستان بر می خورم به یه بچه که دوستش دارم.می فهمم که سرش درد می کنه.سعی می کنم کمی سرش رو مالش بدهم،که از شدت درد مچاله می شه.شوکه می شم...درد سطحی یه...سرشو کوبونده توی دیوار،چندین بار
من اصلا این جا باید از چی بنویسم؟
شما چی؟دلتون می خواد چی بشنوین؟

2 comments:

Anonymous said...

و این منم
زنی تنها
در آستانه ی فصلی سرد
در ابتدای درك هستی آلوده ی زمین
و یأس ساده و غمناك آسمان
و ناتوانی این دستهای سیمانی
...

فروغ

Anonymous said...

سلام
عزیز اگه تو هر چی دلت میخواد بنویسی بهترین چیزهاست بنا بر قانون دل.کسایی که اینجا میآن هر چی که یاسی بنویسه را دوست دارن مگه نه بچه ها؟؟؟؟