Monday, March 27, 2006

آموزگار

می دونی،این روزها به امتدادیافتن در آدم های دیگه فکر می کنم.فرق این دو انتخاب برای من چیه؟راه هنر رو در پیش بگیرم؟یا راه معلم هنر شدن رو؟
من هنوز در پاسخ این سوال به خودم به قطعیت نرسیده ام.اما به حس شیرینی رسیده ام که برات می گم
به بچه ها سازدهنی یاد می دادم،سازی که خودم هم همین جوری با گوش می زنم.دو سه نفر از بچه ها شگفت زده شدن!نت نمی دونستن و با الفبای جدیدی آشنا می شدن.چند تایی هم با موسیقی آشناتر بودن. جلسه اول فقط به تمرین دو،ره،می،فا،سل،لا،سی گذشت
هفته بعد اومدن.دو تاشون برام آهنگ زدن، آهنگ واقعی واقعی
می دونی...شاید من هیچ وقت نوازنده خوبی نشم،اصلا دیگه زمانی برای این کار ندارم...اما حالا ما تعدادی آدم ایم که هر کدوممون توی خلوتمون و یا توی جمع،می تونیم با سازهامون گرم بشیم و گرم بکنیم...و خدا رو چه دیدی،شاید یکی از بچه ها نوازنده خوبی بشه...از این خیال چقدر سبک می شم،بال در می یارم

13 comments:

Anonymous said...

اما داوری آن سوی در نشسته است، بي‌ردای شوم ِ قاضيان.
ذات‌اش درايت و انصاف
هياءت‌اش زمان. ــ
و خاطره‌ات تا جاودان ِ جاويدان در گذرگاه ِ ادوار داوری خواهد شد
...

شاملو

Anonymous said...

من عاشق نوازندگی با قدرت گوش هستم نه خوندن نت.
همتون موفق باشید

Anonymous said...

AghA yAdet oftAde boodim shadid. sAmilik,

Anonymous said...

you are great yasi, hapy to know such a person like you,
waiting to see you oson

Anonymous said...

یاسی! این غریبه کیه میخواد تو رو تو اوسون ببینه؟

یاسمن said...

جدا نمی دونم.به این بهونه هم که شده یه روز تا هوا خوبه بریم اوسون

Anonymous said...

اوسون اشکالی نداره حالا ولی این موقع سال که می شه وقت دسته جمعی رفتنمونه به فشم .

یاسمن said...

فرزانه و سمیرا،گویا رعنا هم اومده.گلنوش هم که هست.من و بهمن هم که از پایه هم پایه تریم.پاشین بیایین که فشم دیر می شه

Anonymous said...

heyyyyyyyy
bahs az osoon shoroo shod va resid be fasham.
yadesh be kheir
kheili be kheir

in rooza havase ye doost ro daram, ye dooste nazdik, ke beshe bahash harf zad, va az sharre ye fekre mozahem khalas shod.

hey, roozaye gozashte...
doostaye ghadimi...
dardel...
fasham...

samira

یاسمن said...

بحث حتی از اوسون هم شروع نشد.از یه غلط املایی شروع شد

کی میایی سمیرا؟

Anonymous said...

در نبود نیکی!!: سمیرا جون فدات شم مادر!! این دل پر چیه اخه؟! نکنه که بهداد کتکت می زنه؟! در هر صورت شب زیر کرسی وقت خواب وقتی که همه مون یه نمه اروم و رها شدیم سر درددل تک تکمون باز می شه. اون وقت می شه همون طور که به بغل دستیت تکیه دادی سر بخوری زیر لحاف و برق اشک چشمت را از نگاه روبرو مخفی کنی

Anonymous said...

در نبود نیکی!!: سمیرا جون فدات شم مادر!! این دل پر چیه اخه؟! نکنه که بهداد کتکت می زنه؟! در هر صورت شب زیر کرسی وقت خواب وقتی که همه مون یه نمه اروم و رها شدیم سر درددل تک تکمون باز می شه. اون وقت می شه همون طور که به بغل دستیت تکیه دادی سر بخوری زیر لحاف و برق اشک چشمت را از نگاه روبرو مخفی کنی

یاسمن said...

چه یادآوری ملموسی بود.حتی گرمای کرسی اش رو می شد حس کرد