بارون می باره،بی وقفه.ناگهان به تگرگ تبدیل می شه
زیر سقف شیشه ای ایستاده ام.منظره باور نکردنی است!هر آن منتظرم که سقف بر من هوار بشه.صحنه ی بعدی رو تجسم می کنم که بارون و تگرگ با این شدت بر کف اتاق می ریزه .هیجان توآم با وهم و لذتی در خودم حس می کنم
دانه های تگرگ بر سقف می کوبند،یکی از عجیب ترین قطعه هایی که تا به حال شنیده ام
اس ام اس می زنی که حالی شبیه هوای این روزها داری...من هم همین طور..اضطراب دائم را هرگز این همه مدت پشت سر هم حس نکرده بودم ،همراه با بسته های امید که دم به دم بهم می رسه
سقف نشکست