Friday, June 18, 2010

گوگل ترانسلیتور

من مرده ی گوگل ترانسلیتور ام.هر وقت حوصله ام سر می ره و دلم تفریح می خواد یه جمله ی فارسی سرچ می کنم و کلی مفرح می شه روزم

امروز این جمله ی وبلاگ الی رو کپی-پیست کردم . از قسمت آخر ترجمه بسیار خندیدم



خوب آدم گاهی دلش کسی رو میخواد که چند سالی باهاش خندیده و گریه کرده تا باهاش بره کنسرت


Good people sometimes need a heart, someone who for several years been crying to her and her Khndydh lamb concert.

Thursday, June 17, 2010

ای وای من

در تلاشم جلسه های کلاس ها را بازخوانی و بازنویسی کنم
به چیزهایی بر می خورم در این بین.متن ها ،دست نوشته های خودم و بچه ها...فیلم ها و صداها...چه قریب و در عین حال چه غریب اند

هر سال جلسه ی جنجال بر انگیزی داشتیم که به مفهوم ایران می گذشت.
امسال قصد دارم در دبیرستان تازه تاسیس ای کلاس داشته باشم
به آرشیو مراجعه کردم .یادم بود که یکی دوتا ازاین جلسات ایران را صدا برداری کرده ام

امروز گوش دادم ( در حال گوش دادن ام ) . به خود عجیب ای بر می خورم، در بعضی جاها به خود بسیار عجیب و نامربوطی حتی .و از انصاف دور نباشم گاهی هم با خود خوب و مسلطی مواجه می شم

اما حقیقت این اه که ترسناکم در این جلساتی که دارم گوش می دهم . جا به جا در حرف زدنم رگه هایی از تعصب و پافشاری می بینم که تصور می کردم وجود ندارد
در بعضی عباراتم اشتباهات آماری وجود دارد ،وگزاره هایی که مدت هاست چندان به نظرم درست نمی آیند را با بی حس تردید بیان می کنم
جلسه بحث آزاد است اما با ناباوری می بینم که بیش از بچه ها پر حرفی کرده ام

نمی دونم آیا تجربه ی مشابه چنین بدی داشته اید یا نه؟ این نوع مواجهه با خود همیشه همین قدر وحشتناک و هراس انگیزمی تواند باشد؟یا اولین مواجهه ها این طور بی رحم اند؟

تصور کنید که من فکر می کردم یکی از بهترین سخنوری های زندگی ام را در این جلسه داشتم ! چه ابله است یاسی