Sunday, August 27, 2006

غم دوست

اگه بدی سایه خوبی است،زشتی سایه زیبایی،و مرگ سایه سنگین زندگی،آرزو کنیم که کمترین سایه رو در این روزگار به چشم ببینیم
برای فاطمه منتظری عزیزم توان و صبر آرزو می کنم.در تصادف پریشب پدر و مادر و برادرش رو از دست داد و خودش در بیمارستان بستری یه.خسته و غمگین ام

Friday, August 25, 2006

ستاره ها

کوله روی زمین،لباس های کثیف توی ماشین،سر زیر آب
هر بار بعد از یه سفر ،یه هجرت کوتاه یا بلند،وقتی به این جا می رسم،باز به سخاوتمندی روزگار ایمان می یارم
دیشب با دوستان بسیار جوانم رفتم رصد.قصر بهرام
زیر نور ستاره ها ،روی پشت بام دراز کشیدیم و تا سپیده به بالا نگاه کردیم.تازگی وجودشون در کنار وسعت آسمون،باز یه خاطره زنده به کوله خاطره هام اضافه کرد.وقتی صورت های فلکی رو بهم نشون می دادن،برق چشماشون رو باید می دیدی
روی زمین هم مثل اون بالا پر از ستاره است.من هر روز می بینمیشون،و هر بار پر شکر می شم

Wednesday, August 23, 2006

گپ

تصمیم داشتم توی این خونه تنها از دغدغه های مدرسه بنویسم.اما بعد...سفر هم اضافه شد.قبول کردم که جدا کردن سفر از یاسی فضا رو غیر واقعی می کنه
مدت هاست دلم می خواد برای شما که این صفحه رو دنبال می کنین بنویسم که دوستای خوب ام،نگران نباشین،من در مدرسه غرق نشده ام،ذوب یا وقف هم
مدرسه شگفتی خاص خودش رو داره.باید با سر بپری توش تا بفهمی اون تو چه خبره.اما سرم زیر خاک نیست...به خودم فکر می کنم،به دوستی های جون دارم بیش از همیشه و با یک رویکرد تازه تر فکر می کنم
به مهاجرت...درد کهنه نسلمون بسیار نگاه می کنم
و سعی می کنم،فقط سعی می کنم احمق نباشم

Tuesday, August 22, 2006

خونه شمالی



و اما خونه شمالی!...بالاخره داره تموم می شه.هفته دیگه جلسه پایانی یه.خیلی در مسیر ساخت اش با بچه ها خندیدیم.از جمع آوری چوب های دست دوم توی خیابون ظهیر السلام تا این مراحل پایانی و رد کردن خونه از چهارچوب در
در ضمن یه ضرب المثل هم در روند این پروژه ایجاد شد:هر کی هر جا رو کج می برید یا به نوعی یه گندی می زد می گفتیم:اشکالی نداره،خوشبختانه خونه شمالی یه
دیروز یکی از بچه ها می گفت :فکر کنم یه گربه هم حاضر نباشه توی این خونه شمالی ما زندگی کنه

Monday, August 21, 2006

مولدهای انرژی

انگیزه
مردم از تزریق انگیزه!(مردم روبا ضمه بخونین)آخه این انگیزه کجا می ره؟مثل اتر می مونه!می پره
می خواهین دقیق تر بگم مکالمات حرفه ای م چیه؟
نه عزیز دلم،هنوز کلی راه مونده.آخه تو که هنوز 15 سالته؟مگه نه؟
هی!چطوره یه نقاشی بکشی که....آهان،باشه می خواهی با هم شروع کنیم؟...نه؟.....خوب....چطوره بریم سینما؟
عالی یه !چه ایده خوبی توی سرت اه.جدی؟خسته شدی؟دلت گرفته کوچولوی من؟اصلا بیایین یه بازی کنیم...حالش نیست؟....باشه دیگه
نوجوانان پر انرژی من اند این ها

Friday, August 18, 2006

رنگ و آوا



نمی دونم کسی مثل من به این بازی همیشگی علاقه داشته یا نه؟
سال هاست سعی می کنم رنگ صدا ها رو در بیارم.مثلا صدای ویولون آلتوزرشکی یه
بعضی از سازهارنگ خالص رو به یاد نمی یارن ،یه رنگ ترکیبی بیشتر یاد آدم می یاد،مثل ساکسیفون
یه تمرین توی این درس دارم می نویسم که می شه گفت بازی ای با صدا و رنگ اه
نواری به اسم "آشنایی با سازهای ارکستر سمفونیک" هست،سر کلاس نوار رو گوش می دیم.حدس می زنم بچه ها غالبا با این سازها سر و کاری ندارن.بهشون خواهم گفت که این سازها رو با توصیفی که می شه نقاشی کنن و با صدایی که ازشون می شنون رنگ گذاری کنن
what's your idea?

Thursday, August 17, 2006

موسیقی

من هستم
همین گوشه نشسته ام.می خونم و در جهل خودم دست و پا می زنم

هنر
چه کلمه نا متناهی ای!هنرمند که هیچ...چطور می شه معلم هنر بود؟
امروز تاریخ موسیقی می خونم،ببینم می تونم یه چیز هایی رو برای بچه ها ساده و خوشایند کنم؟
در بچگی 4 تا نوار داشتم که می تونم بگم باهاشون زندگی کردم.زندگی بتهون،موتسارت،باخ وشوبرت
-سلام آقای بتهوون-تویی کوچولوی من؟بیا تو
-آقای شوبرت،پسراه-اه...باز هم یکی دیگر

جمله به جمله نوارهامو حفظ بودم.هر بار با مرگ شوبرت گریه می کردم،به خصوص وقتی می گفت:تمام عمر من به ستایش بتهون گذشت.می خواهم در کنار او دفن شوم

این ها رو دارم برای خودم مرور می کنم...سعادت مند بوده ام که شوق موسیقی از کودکی همراهم بوده.حالا باید نوجوانانی رو مشتاق کنم که بسیاری شون با هنر کم آشنا اند...این هم هراس انگیز اه و هم جذاب

Sunday, August 06, 2006

دیپورت

من هم مثل بهمن.این رو اون نوشته
مدتها بود این قدر حالم گرفته نشده بود.خبردار شدم دو تا از دوستانم که برای شرکت در همایش فارغ التحصیلان دانشگاه شریف به
آمریکا رفته بودند، دیپورت شده اند و دارند بر می گردند.حتی حوصله فحش دادن به دولت آمریکا را هم ندارم. ولی واقعاً از کدام دولت دیگر برمیاید که به یک سری آدم ویزا بدهد، سازمان اطلاعاتی اش سوابقشان را بررسی کند و بگوید مشکلی ندارند، ولی در فرودگاه راهشان ندهد و برشان گرداند به کشورشان. ان هم نه یکی دو نفر که گویا با خیلی ها همین معامله را کرده اند.می دانم که برگرداندن یک فرد از فرودگاه قانوناً حق کشور میزبان است ولی شماها چند بار شنیده بودید که کشوری از این حقش استفاده کند؟ ان هم در مورد کسانی که برای شرکت در چنین کنفرانسی با ویزا آمده بودند.حالم خیلی خیلی گرفته شد. بی پدر و مادر ها

Saturday, August 05, 2006

رنگ


هارمونی رنگ ها می خونم.دست هام رنگی شده.روپوش کارم
دلم پر رنگ شده
عجیب اه!نو آموز خودم شده ام.تمرین های مبانی که برای بچه ها می نویسم رو مشق می کنم
خر حمالی دوست دارم!حالا که خوب فکر می کنم از بچگی عاشق خرحمالی بودم.یار جدایی ناپذیر گروه تدارکات
الان هم یه جور حمالی تازه جسته ام
رنگ ها...ممکنه شادی ببخشن
راستی!شما که این جا رو می خونین...کجایین؟چرا این قدر سکوت کرده این؟

Thursday, August 03, 2006

شرم

تصاویر تلویزیونی...آوار،آوار....اینباریه جای دیگه دنیا. جنایت کی تمومی داره؟
به هنر فکر می کنم...چطور می شه شادی رو ترویج داد؟
سرم رو از این تصاویر بدزدم؟نخونم؟ندونم؟
کاش می تونستم اردوگاه هاشونو نقاشی کنم.کاش موسیقی پر نشاط و امید بخش براشون می فرستادیم...شرم بر من

یادداشت


هنر نباید از زندگی جدا باشد
اگر آن چه را به کار می بریم(نه به صورت اتفاقی و نه بر مبنای هوس)با هنر عجین شده باشد،چیزی برای پنهان کردن نخواهیم داشت
زمانی که روی میز تالارمان گلدان عتیقه دوره اتروسک را قرار می دهیم و آن را بسیار زیبا و متناسب می پنداریم،لازم است به خاطر بیاوریم که این گلدان در دوران خود،ظرفی بسیار معمولی و به احتمال زیاد ظرف روغن آشپزخانه بوده است.در آن دوره،هنر و زندگی در هم آمیخته بودند
هنر به مثابه پیشه/برونو موناری

Wednesday, August 02, 2006

نقاشی دیواری

چرا ما در تمام سال های مدرسه لذت نقاشی دیواری رو نچشیدیم؟؟
امروز روز نقاشی دیواری و نقاشی روی تخته سه لا بود.گمان نمی کنم هیچ وقت مزه این روز رو فراموش کنم
کلی دوندگی کردم تا مجوز نقاشی روی دیوار بهمون دادند،فقط یک دیوار
یه دیوار کشیدیم و یک چوب!وای ...ناز شدن نقاشی ها...من نمی دونم ها!ولی گمونم ناز بودن.بچه ها ی رنگ و وارنگ خوشحال
ما به هوا احتیاج داریم،به نفس،به معجزه های روزمره

Tuesday, August 01, 2006

روتکو

روتکو را می شناسید؟
به این نقاش مهر می ورزم.تابلو های بسیار بزرگ رنگی اش چیزی بیش از نقاشی یه
موزه "تیت مدرن"فیلم یک ساعته ای درباره روتکو ساخته،بسیار زیبا.دیروز رفتیم برای درس هنر سال آینده مقداری سی دی خریدیم،فیلم روتکو را هم
دوباره دیدم.دریغ ام اومد ننویسم.اگه می تونین،این فیلم و دیدن نقاشی هاش رو به خودتون کادو بدین