شمشیرها ، مبل و میز شدند و میزها خونه و ...این بار خونه ها رفتند توی یک تپه دشت زیبا جا گرفتند و آسیابی هم کنارشون نشست
ام البنین گفت این دشت رودخونه می خواد
مهدیه هیجان زده شد و تصمیم گرفتند رودخونه ای از کنار دشت رد کنند
با لیوان کوچیکی از اون سر حیاط آب می آوردند و می ریختند توی راه گلی و سنگی کنار تپه شون
وقتی برمی گشتند آب توی زمین فرو رفته بود
دم به دم می دویدم توی سالن تا به اینترنت برسم و خبری بگیرم
برمی گشتم
نمی دونستند چه کنند که رودخونه پر آب بمونه
شهریار و سمانه از تلاش بچه ها فیلم و عکس می گرفتند . ماجرا کاملا جدی بود
مهدیه پیشنهاد کرد زیر خاک سنگ بذاریم
سنگ ریزه ریختند و باز لیوان لیوان آب
فرو می رفت
سرویس ها آمدند که بچه ها را ببرند
مهدیه گفت خاله یاسمن فردا درستش می کنیم
همدیگه رو بغل کردیم و با دلی پر از دلهره آمدم تهران
کاش رودخونه رو درست کرده باشند
ام البنین گفت این دشت رودخونه می خواد
مهدیه هیجان زده شد و تصمیم گرفتند رودخونه ای از کنار دشت رد کنند
با لیوان کوچیکی از اون سر حیاط آب می آوردند و می ریختند توی راه گلی و سنگی کنار تپه شون
وقتی برمی گشتند آب توی زمین فرو رفته بود
دم به دم می دویدم توی سالن تا به اینترنت برسم و خبری بگیرم
برمی گشتم
نمی دونستند چه کنند که رودخونه پر آب بمونه
شهریار و سمانه از تلاش بچه ها فیلم و عکس می گرفتند . ماجرا کاملا جدی بود
مهدیه پیشنهاد کرد زیر خاک سنگ بذاریم
سنگ ریزه ریختند و باز لیوان لیوان آب
فرو می رفت
سرویس ها آمدند که بچه ها را ببرند
مهدیه گفت خاله یاسمن فردا درستش می کنیم
همدیگه رو بغل کردیم و با دلی پر از دلهره آمدم تهران
کاش رودخونه رو درست کرده باشند