Saturday, February 19, 2011

بم /25 بهمن / تپه دشت


شمشیرها ، مبل و میز شدند و میزها خونه و ...این بار خونه ها رفتند توی یک تپه دشت زیبا جا گرفتند و آسیابی هم کنارشون نشست

ام البنین گفت این دشت رودخونه می خواد
مهدیه هیجان زده شد و تصمیم گرفتند رودخونه ای از کنار دشت رد کنند
با لیوان کوچیکی از اون سر حیاط آب می آوردند و می ریختند توی راه گلی و سنگی کنار تپه شون
وقتی برمی گشتند آب توی زمین فرو رفته بود
دم به دم می دویدم توی سالن تا به اینترنت برسم و خبری بگیرم

برمی گشتم
نمی دونستند چه کنند که رودخونه پر آب بمونه
شهریار و سمانه از تلاش بچه ها فیلم و عکس می گرفتند . ماجرا کاملا جدی بود
مهدیه پیشنهاد کرد زیر خاک سنگ بذاریم
سنگ ریزه ریختند و باز لیوان لیوان آب
فرو می رفت

سرویس ها آمدند که بچه ها را ببرند
مهدیه گفت خاله یاسمن فردا درستش می کنیم
همدیگه رو بغل کردیم و با دلی پر از دلهره آمدم تهران

کاش رودخونه رو درست کرده باشند

4 comments:

Unknown said...

با همه وجود حست می کنم رفیق... کاش رودخونه رو درست کرده باشند

afra said...

چقدر قشنگ بود.

pouyantm said...

میشه یه پمپ درست کرد با چند تا قاشق و یه فرفره که آب و چمچه ، چمچه بریزه تو رود خونه.
میشه، کف رود خانه را خاک رس ریخت که فرو نره ...
میشه داستانی داشت برای این خانه ، خانه رویایی بم
سبزی در خشکی

Mim Noon said...

درست می‌کنن یاسی