Monday, July 23, 2007

غروب

از حق نمی شه گذشت
دم دمای غروب تنهایی سختی داره...وقتی که روی یه تخت دراز کشیده باشی

3 comments:

Anonymous said...

بیرون آمد، روی ایوان ایستاد و دوباره مالک تنهایی خود شد.. «پرندگان می روند در پرو می میرند (رومن گاری)»پ

پ.ن. برای من مدتیه که خوشایند شده
این مالکیت..پ

.

...... said...
This comment has been removed by the author.
Anonymous said...

این غروب و تنهایی نمی خواد تموم بشه
حداقل بکش اون ور تا من هم کنارت درازی بکشم. زیر اون سقف شیشه ای حداقل می شه به بازی گنجشکها لای شاخه های درخت سبزت دل خوش کرد.

بی تعارف وقتشه که دیگه بلند شی و زندگی کنی . کنارش هم برای دل ما هم که شده بنویس