Wednesday, March 19, 2008

بوی سرکه،بوی سیر

به اصفهان رسیدم!فاتح شدم
هفت سین چیدایم و ذوق زدیم.جای خواهر بد جوری خالی می نماید
بهارشد ها...هی سعی کردم کشش بدم ولی آخرش بهار بهم رسید.خوش به حالمون پس

4 comments:

Unknown said...

نمى‌دونى امسال، چقدر هوس ذوق هفت سينهامون به دلم هجوم آورده بود، شما بياين خونه‌ى ما ذوق کنين، ما بيايم پيش شما ذوق کنيم…همينطور که هفت سين ميچيدم قيافه‌ى مامانهامون جلو چشمم بود، مامان خودم و تو! افرا و آذين و ياسى، (پسر ها سهمى در اين تصوير ندارن انگار!) و اين تمام ذوقم شد براى چيدن هفت سين! چقدر لذت بخش بود که کسانى بودند که هر نکته ى کوچيکى که تو، تو هفت سينت داشتى رو ميديدن و ذوقش رو ميکردن…

Anonymous said...

عیدت مبارک یاسی :)

یاسمن said...

آره.خیلی هیجان داشت!

Unknown said...

به قول بهمن: بنويس دختر، بنويس!