صبح با یه حس قدیمی رنگین بیدار شده ام...حس یه رفاقت کهنه،در دل کوه،با کیک و شمع هایی که باد برای فوت کردنشون بی تابی می کرد...با رنگ سرخ گل های اشک،و زلالی اشک توی چشمام
و یاد یک پیشنهاد عاشقانه ،که دوست قدیمی تر رو سرمست کرد و یادمون داد چطوربا دو سه دریا فاصله زندگی کنیم
کلار..کلار وحشی مهربون.دوستی های وحشی مهربون
1 comment:
اى فريا ا ا اد…
Post a Comment