هفته ی پر حادثه ای بود.4 کلاس تابستانی شروع شد
طراحی و تولید پروژه های درآمد زا که پارسال هم این کلاسو داشتم و اصولا موضوعی یه که دوستش دارم و برداشتم از تجربه ی سال های کارگاه چوب اه
کلاس بعدی "موسیقی" راهنمایی است که این هم ادامه ی کارم با بچه ها در طول سه سال گذشته است.هر بار فقط سعی می کنم یکی دو قدم پیش برم
سومین موضوع کلاس "ماکت شهر" اه،و شروع بسیار سنگینی داشت.دو ساعت اول به این گذشت که واقعا می خواهیم چی کار کنیم؟چی یاد بدیم با این ماکت؟آیا بهتره شهر قدیمی بسازیم یا مدرن؟آیا قادریم الگوهای شهری مختلفی رو توی یک ماکت بسازیم؟و سوال های بسیار زیاد دیگه...خوشبختانه من در اداره ی این کلاس تنها نیستم.یه دوست جوان شهر ساز بسیار فعال ام باهام اه و یه دوست جوان مردم شناس،و دو سه تا از بچه های کنکوری ،که تمایلات هنری دارند.بچه ها هم به نظر خیلی مشتاق می رسند،اما کار دست کم شروع سختی داره
و چهارمین سوژه بازدید از موزه ها و نقاشی کردن اه.این هفته رفتیم موزه ی فرش.د.و و نیم ساعت توی موزه بودیم و بچه ها اعتراف می کردند که شاید اولین باره که به فرش ها نگاه می کنند
روزهای فشرده ای رو می گذرونم،به شدت مجبورم بدوم و حال بد جوری متغیره.مفصل با آدم ها بحث کرده ام،خوب و بد،مفید و نا مفید،و جملگی سنگین
اما دیدار دوتا دوست قدیمی عزیز و یه عروسی پر آشنای قدیمی چاشنی شیرینی بود
No comments:
Post a Comment