Thursday, August 26, 2010

بم / چهار

چی درس بدهیم؟
که آن قدر محتوا و شیوه ی اجرای اون هیجانی نباشد که بچه ها در سال های بعد با تکنیک های عمیق تر به شوق نیایند؟

در آموزش های خلاق بسیاری از ما آموزگاران دچار هیجان می شویم و دست به حرکات نمایشی می زنیم
در طول چند ماه آن چه در چنته داریم بیرون می ریزیم و هر روز بچه ها را هیجان زده می کنیم

کلا بیشتر به هیجان زده گی می پردازیم و از عمق دور می شیم

نتیجه ی این شیوه پیشاپیش برای من روشن اه . بچه ها در همان دوره ی کوتاه به شدت با ما همراه می شوند ولی در سال های بعد آموزش ما یا آموزگاران دیگرشان برایشان به شدت ملال آور می شود

مدام اعلام بی حوصلگی می کنند و کم کم بچه و آموزگار دچار استیصال می شوند

در طراحی درس ها باید مراقب باشم

به علاقه و اشتیاق بچه ها توجه کنم
همواره به گذشته و آینده ی چیزی که آموزش می دهم نگاه کنم
در جریان کار آموزگاران دیگر بچه ها قرار بگیرم و سعی کنیم همسو شویم و از تکرار غیر ضروری پرهیز کنیم
دورنما داشته باشم اما فراموش نکنم که در رسیدن به این دورنما نقش خود بچه ها نقش بسیار بزرگی است
از بچه ها یاد بگیرم
از بچه ها یاد بگیرم
از بچه ها یاد بگیرم





Wednesday, August 25, 2010

بم / سه

به ایده های سوژه محور فکر می کنیم
به عنوان مثال آهنگی کودکانه که سوژه ی چند جلسه درس هنر شود

مثلا:ترانه ترن ثمین باغچه بان


ترنم قشنگه توش پر از پلنگه.

ترنم تن می ره، تن میره، تن میره،

شی فو، شی فو، دود، دود، شی فو، شی فو، دود.


ترنم کوچولوس، توش پر از آلبالوس.

ترنم تن می ره، تن میره، تن میره،

شی فو، شی فو، دود، دود، شی فو، شی فو، دود.


ترنم ملوسه توش پر از عروسه

ترنم تن می ره، تن میره، تن میره،

شی فو، شی فو، دود، دود، شی فو، شی فو، دود.


رو تاق ترنم، یه آهو نشسته.

ترنم تو کوهه، تو دشته، تو راهه.

شی فو، شی فو، دود، دود، شی فو، شی فو، دود.


پیش راننده شم یه خرگوش نشسته

ترنم تو کوهه، تو دشته، تو راهه.

شی فو، شی فو، دود، دود، شی فو، شی فو، دود.


جلسه ی اول آهنگ را با بچه ها گوش می کنیم ، و متن آهنگ را به کمک بچه ها یادداشت می کنیم ( دقت شنیدن و برداشت آوایی صحیح ) و با چند بار تکرار سعی می کنیم بر آهنگ مسلط شویم (تمرین ملودی و ریتم ،خواندن آواز ،افزایش دانش موسیقی ، افزایش تمرکز ، رهایی و شادی )


درباره ی ثمین ، اولین و جبار باغچه بان با بچه ها صحبت می کنیم و حتی درباره ی گوشه های زیبایی از زندگی تاثیر گذارشون با بچه ها گپ می زنیم


در جلسه های بعدی سعی می کنیم تصاویر آهنگ را نقاشی کنیم

فیلمی درباره ی ترن ها می بینیم و راجع به راه آهن و ایستگاه استانشان با هم حرف می زنیم ( افزایش دانش عمومی و دانش محلی )


از بچه ها می خواهیم تصاویری که در ذهن شان شکل می گیرد را روی کاغذ بکشند . حدس می زنم در این مرحله بچه ها به کمک بیشتری نیاز دارند (پروراندن قدرت تخیل و مهارت پیاده سازی آن به کمک تصویر)


جلسات بعدی تصاویر را ادامه می دهیم و به تدریج به قسمت ساخت می رسیم .سعی می کنیم با مواد مختلف شخصیت ها را بسازیم . ترن بزرگی با چوب و فلز می سازیم که توی آن پلنگ و آلبالو و عروس و ...بقیه اش را به خیال پردازی بچه ها واگذار می کنیم


این کار چند جلسه طول می کشد

حدس می زنم بین 4 تا 8 جلسه ی کارگاهی جذابیت داشته باشد


در ساخت قسمت های مختلف ، به مواد متفاوت احتیاج پیدا می کنیم . به بچه ها کمک می کنیم تا مواد را خوب ببینند ، بو و لمس کنند و یک به یک کار با آن ها را یاد بگیرند


از اول این دوره ی سوژه محور ، با بچه ها طرح یک اجرا یا یک نمایشگاه می ریزیم . حتی اجرا یا نمایشگاهی برای بقیه ی بچه ها یا بچه های کوچکتر از خودشان .مثلا کلاس 10 ساله ها برای کلاس های کوچکتر


سوژه ی هر کلاس را متناسب با سن و شرایط بررسی می کنیم

مثلا داستان های عطار و مثنوی ( مشخصا داستان سیمرغ الان توی ذهن ام چرخ می زنه) برای بچه های بزرگتر مناسب تر است . راجع به داستان سیمرغ توضیح مفصل خواهم داد


از داستان یا سوژه های پیشنهادی شما استقبال می کنم



Tuesday, August 24, 2010

بم /دو

تا جایی که من متوجه شدم (امیدوارم امروز به آمار دقیق تری برسم ) بچه ها حدود 90 نفراند و بیشترشان 10 و 11 سال

در آموزش هنر این گروه سنی از حساس ترین گروه ها محسوب می شوند
10 و 11 سالگی ،سال هایی هستند که بچه ها نه آنقدر کودک اند که بشود فقط با بازی های خلاقه (رنگ بازی و آواز خوانی و ...) سرگرمشان کرد و در ضمن هنوز آن قدر بزرگ نشده اند که حوصله ی مهارت آموزی جدی داشته باشند

تجربه من و دوستان آموزگارم گویای این واقعیت تلخ اه که معمولا بچه های زیادی از این سن با نقاشی یا موسیقی سال ها یا حتی همیشه قهر می کنند

من 6 سال است که آموزگار راهنمایی ام .بسیار به بچه های بر می خورم که جلسات اول در یک جمله نفرتشونو از نقاشی نشون می دهند و حاضر نیستند حتی یک بار دیگه امتحانش کنند

بخش نوازندگی موسیقی هم خیلی آسیب پذیره . کودکان زیادی در این سن از نوازندگی زده می شوند ... در نوشتن چهارچوب آموزشی برای این گروه سنی سوال بزرگ "چه باید کرد؟ " مدام باهام همراهه


Monday, August 23, 2010

بم / یک

بعد از 6 سال گذرم به بم افتاد و باز به نظر می رسه که مبتلا شدم
در چند روز آینده نوشته های این صفحه به طرح درس های آموزش هنر در بم می گذره

جدا قصد ندارم به ادبیات این نوشته ها توجه کنم.هر چند که اگه ازم ایراد بگیرین کلی هم ممنون می شم..ولی زمان بسیار تند می گذره و من یا آموزگاران دیگه ای قرار است از اول سال تحصیلی 89-90 به مدت دو سال قالبی برای آموزش هنر داشته باشند تا بتوانند کمی هدفمند پیش بروند

.صفورا از این بچه ها خیلی بیشتر و مفید تر نوشته است
فکر می کنم برای وبلاگ های با خواننده ی خاص حتی درست نمی شه لینک داد.لینک صفورا نمی دونم باز می شه یا نه

حکایتی که در این انجمن یا موسسه می گذره اصلا با جمله ها و عبارات من قابل وصف نیست

همین قدر بگم که دو دوست نازنین ، حدود 90 کودک 6 تا 12 سال بمی ،که در جریان زلزله ی بم پدر و مادر ،یا یکی از آنها را از دست داده اند کنار هم بزرگ می کنند . این جا شبانه روزی نیست . تلاش کرده اند تا بچه ها قیم و خانواده داشته باشند و حتی به مدارس عادی شهر بروند ، اما هر روز بعد از مدرسه چند ساعتی را در انجمن می گذرانند و کنار هم بزرگ می شوند
در طول این چند ساعت های هر روز ، به بچه ها کمک می کنند تا از نظر تحصیلی بهبود پیدا کنند و این جا جایی باشه براشون که ضعف های آموزشی و تربیتی شون رو کمی پوشش بده و چیزهای تازه مفید یاد بگیرند
و از همه مهتر این که بی دریغ بهشون مهر می ورزند که این قسمت رو به هیچ وجه نمی تونم وصف کنم .فقط باید باشید و ببینید

صفورا تو حتما خیلی بهتر از من می تونی بگی اون جا چه حال و خبره
من که هنوز چندان چیزی ندیدم.اما همینی که دیدم بسیار بوده برام

Friday, August 06, 2010

"
هر مرگ
اشارتی است
به حیاتی دیگر
"