سه روز پیش سر کلاس اتفاق فرخنده ای افتاد.راجع به کنجکاوی حرف می زدیم و این که آیا درآدم ها قابل بازیابی یه یا نه؟
مطابق معمول از کنجکاوی داوینچی حرف می زدیم و تمرینی که داوینچی انجام می ده:یه موضوع ساده و همیشگی رو انتخاب می کرده مثل آب یا روشنایی،بعد انگار که برای اولین بار بهش فکر می کنه درباره این موضوع از خودش 10 تا سوال می پرسیده..بچه ها خواستن که موضوعمون" رنگ و نور" باشه.یک ربع فکر کردن و سوالاشونو نوشتن...و کم کم بلند مطرحشون کردن..به تدریج متوجه شدیم که چقدر همه مون همیشه سوال های بی جواب مشابهی رو توی کله هامون نگه داشته بودیم
سوال و جواب های رنگ به حدی طول کشید که خود بچه ها به هم پیشنهاد دادن که یه پروژه مشترک توی کارگاه علوم امسال راه اندازی کنن به اسم رنگ و نور.مثلا یه راهروی بزرگ که همه ی پروژه هاش در مورد رنگ و نور باشه
فردای اون روساناز رو پیدا کردم که ازش چند تا سوال در مورد رنگ بپرسم.متوجه شدم که اون هم سه تا پروژه مرتبط با رنگ با بچه های دوم داره!دیگه خیلی جالب شد موضوع
این اولین جوشش علمی واقعی ای بود که بدون مولد بیرونی رخ داد،اونم سر کلاس هنر..این سه روز جسته گریخته می بینم که در زنگهای تفریح دارن با هم در مورد رنگ بحث می کنن...خیلی مشتاقم ببینم نتیجه اش چی می شه
3 comments:
اصلا فکر نکنی از حسودی نداشتن همچین فضاهایی حس بدی دارم ها:) نه فقط خوشحالم برای اون فینگیلی های نوجوان که لذت اموختن را شخصا دارن تجربه می کنن و خوشحالم برای تو که مهره ای هستی توی همچین اتفاق خوش ایندی در زندگی هاشون
جات خالی یه،تا به کمکت به بچه ها کمک کنیم
وااای فوقوالعاده است تو چه تاثیر شگرفی داری رو بچه ها می ذاری
من تحسینت می کنم هوار تا
Post a Comment