Sunday, September 13, 2009

وعده ی سالیانه

فردا وعده ی افطاری سالیانه خونه ی علیشاهی یه،ورژن مونث اش البته
4 سال می شه که این وعده برپاست
هنوز وقتی بهش نزدیک می شم،دلم می ریزه
کم کم می فهمم چرا قدیم مردم این قدر به رسم و رسوم دل می دادن
فردا یه عالمه آدم که دوستشون دارم این جا دور هم جمع می شن،بساط سالاد الویه و ماکارونی راه می اندازن،شیطنت می کنن،فریاد می زنن،گاهی حتی گله به گله(با ضمه بخونین)می بینی بساط درددل و اشکی هم برپاست
معمولا آوازی و سازی و برنامه ی فی البداهه ی مفرحی...و معمولا گوشه هایی از کتابی که بلند خونده می شه
و دوسه تا بخت برگشته که تا دم دمای اذان توی صف نون ان
هیچ وقت نمی دونم چند نفر مهمون خواهم داشت،10 تا یا 100 یا 58؟

می دونم فرصتی دست می ده و گوشه ای می شینم، زیر چشمی نگاه شون می کنم و در دلم جشنی به راه می شه،جشنی با چاشنی ریز دل تنگی

3 comments:

Golnaz said...

khob manam delam khast. eftari biyam khooneye Alishahiha :) har seshoonam bashan ke dige che behtar..

یاسمن said...

aax aax nagu

Unknown said...

من هم دلم اونجاست
بین همه شما