Friday, October 09, 2009

فراغت

هشت و نیم صبح جمعه با دوستی قرار طراحی بازی داریم.قصد داریم به سفری بریم و توی جنگل المپیک بازی و پخت و پز و نقالی و موسیقی ای راه بندازیم که توام با خنده و شوخی دوسه روزی رو کنار هم روزگار بگذرونیم

بعد ازجلسه و یک یورش فکری پرانرژی،حدود ساعت 11 صبح داستان این سفر رو برای برادر تعریف می کنم.با آرامش خاص خودش گوش می ده ولی هیچ حسی از همدلی و استقبال از موضوع درش نمی بینم

حس می کنم ما رو این جا،توی این سن و این شرایط، کمی علاف می بینه.ما رو یا این بخش از زندگی ما رو
با هم به بحث می شینیم
اولین سوال من اینه:تو چه نکته ای رو توی ماجرای سفر ابلهانه می بینی که خوشت نمی یاد؟آیا تو دیگه آدم بزرگ شده ای؟
کسری:به نظرم هر چیزی یه زمانی و یه تعادلی داره.وقتی که شما برای این تفریح بهش اختصاص می دین ،توی سن 30 سالگی عجیبه
ماجرا ی بحث به درازا می کشه.چطور یه آدمایی برای کسب لذت وقت زیاد می ذارن و این آیا چیزی یه که بشه در موردش به یه تعاملی رسید یا خیلی شخصیه و هر کس برای خودش مرامی داره؟

همه ی این ها رو نوشتم تا بپرسم:اصولا شما در مورد اوقات فراغت چی فکر می کنین؟خصوصی اش چگونه است و کمی عمومی ترش چطوره؟آیا می شه در سطح کلان تری برای اوقات فراغت آدم ها برنامه ریزی کرد؟برای یک شهر مثلا
و اگه می شه به چه صورت؟نقش سن چیه توی اوقات فراغت؟

پر از سوال ام و فکر، نوشتن بلد نیستم،حیف

No comments: