Wednesday, December 23, 2009

مدرسه ای در خیابان مولوی.قسمت اول


از مدرسه ی خیابان مولوی برمی گردم.چهار هفته می شه که چهارشنبه ها به این مدرسه می رم.قصدم همراه شدن با آموزگارهای هنر،دوستی باهاشون وسپس نفوذ به کلاسشون،و در آینده ی یکی دو ساله تغییر شیوه ی ارایه کلاس های هنر اه
الان با خانومی همسن و سال خودم،که آدم خوب و مهربونی یه و در هنرستان گرافیک خونده،همراه شده ام
سه جلسه است که دو کلاس دوم رو به من سپرده و خودش نظاره می کنه
اولین باری که با هم صحبت کردیم فکر کرد من آمده ام کار آموزی.ولی صبورانه شیوه ی ارائه اش رو برام توضیح داد و پوشه هایی از کارهای خودش و دانش آموزان اش رو با دقت بهم نشون داد
آدم خیر خواه و مهربونی یه.از نظم عجیبی رنج می بره و به رشته اش علاقمنده
اما متاسفانه آن چه که در طول سه سال به بچه ها درس می ده، در نهایت یک دوره ی آموزشی گرافیک برای مبتدیان اه
ادعا می کنه که با موسیقی بیگانه است.به حجم نمی پردازه ،چون حس می کنه اگه بچه ها با گل یا گچ کار کنند،نظم کلاس به هم می ریزه و کلاس کثیف خواهد شد
حرکات نمایشی که دیگه محلی از اعراب نداره
خلاق نیست
کلا تا به حال به کارهایی با کاغذ فکر کرده و نهایتا کاردستی های کاغذی
و تاکید می کنم که حسن نیت فراوان داره و میل به یادگیری
پس در دسته ی آموزگاران خوب مدارس دولتی قرارش می دهم

سه سال پیش در راهنمایی فرزانگان درسی ارایه دادیم برمحور شهر.کل گروه اجتماعی،حرفه و هنر با هم پیرامون موضوع شهر ائتلاف زدیم و این درس به مدت یک سال با دوم راهنمایی ها ادامه داشت.شهر،به عنوان موضوع کار این درس، بسیار قابلیت ایجاد هیجان،تفکروخلاقیت داره که زمانی مفصل اون دوره ی یکساله را خواهم نوشت

تصمیم گرفتم با دوم راهنمایی های این مدرسه هم موضوع شهر را انتخاب کنم
و حالا سه جلسه است ...که به شهر می پردازیم

جلسه ی اول هر کس 15 ثانیه فرصت داشت تا یک کلمه که با کلمه ی شهر براش تداعی می شه بنویسه
کلمه ها عجیب بودند
دود/آلودگی/هرج و مرج/برج میلاد/موش/خرما فروشی/ماشین/آپارتمان/گل
این ها چیزهایی بود که در خاطرم مانده
در مرحله ی بعدی،کلمه های نامطلوب را خط می زدیم و کلمه های بهتری جایگزین می کردیم
و در یک سوم پایانی کلاس، روی تخته سیاه شهر سازی می کردیم



No comments: