جلسه دوم تصمیم داشتیم به کمک بازیافتی هایی که قرار بود بچه ها در طول هفته جمع کنند،یه محله بسازیم
از این جلسه متوجه شدم توان بچه ها با انتظار من از دوم راهنمایی منطبق نیست
اولین مورد حیرت انگیز،ضعف تخمین بود.با چند سوال ساده شروع کردم..به نظرشما طول اتاق حدودا چند متره؟
عدد ها پرت و پلا بود.مثلا طول اتاق حدود 5 متر بود و آمار روی 10 می چرخید
راجع به طول ماشین،عرض خیابان،طول پا و امثال این ها سوال می پرسیدم.تعدادی شون علاقه ی ویژه ای به پاسخ دادن نداشتند،ولی بقیه با اشتیاق پاسخ های بی ربط می دادند
سعی کردیم یک خیابان را با خرت و پرت ها بچینیم
نسبت ها افتضاح بود. پوست پسته را به عنوان ماشین انتخاب کرده بودند و یک بطری نوشابه یک و نیم لیتری ،تیر چراغ برق خیابان بود
خیلی زیاد متعجبم کرده اند این بچه ها.با ذکر این نکته که به وضوح از آمدنم به کلاس استقبال می کنند،ولی هنوز نگاهشون به ماجرا دقیق نیست
دیروز،در سومین جلسه ،قصد داشتیم خیابان مولوی از مدرسه تا مترو را روی زمین شبیه سازی کنیم
مجددا به ضعف های جلسه ی دوم بر می خوردیم.نسبت ها جور ناجوری به هم ریخته بود .اولین سخنرانی رو آغاز کردم.بهشون گفتم که روی آنها حساب می کنم و این خیلی کمتر از انتظار مه.گفتم چیزی که ساخته اید بیشتر به کاردستی یک بچه 5 ساله می ماند
راجع به جدیت در کار گروهی حرف زدیم و این که شما این درس رو انتخاب کرده اید
حس می کنم کمی به حرف هام گوش می دادند.با دقت بیشتری از اون چه که تا به حال ازشون دیده بودم
مشتاق جلسه ی چهارم ام
توقع ام را از ساخت شهر و محله پایین آورده ام و می خوام فقط روی همین خیابون کار کنم باهاشون
از این جلسه متوجه شدم توان بچه ها با انتظار من از دوم راهنمایی منطبق نیست
اولین مورد حیرت انگیز،ضعف تخمین بود.با چند سوال ساده شروع کردم..به نظرشما طول اتاق حدودا چند متره؟
عدد ها پرت و پلا بود.مثلا طول اتاق حدود 5 متر بود و آمار روی 10 می چرخید
راجع به طول ماشین،عرض خیابان،طول پا و امثال این ها سوال می پرسیدم.تعدادی شون علاقه ی ویژه ای به پاسخ دادن نداشتند،ولی بقیه با اشتیاق پاسخ های بی ربط می دادند
سعی کردیم یک خیابان را با خرت و پرت ها بچینیم
نسبت ها افتضاح بود. پوست پسته را به عنوان ماشین انتخاب کرده بودند و یک بطری نوشابه یک و نیم لیتری ،تیر چراغ برق خیابان بود
خیلی زیاد متعجبم کرده اند این بچه ها.با ذکر این نکته که به وضوح از آمدنم به کلاس استقبال می کنند،ولی هنوز نگاهشون به ماجرا دقیق نیست
دیروز،در سومین جلسه ،قصد داشتیم خیابان مولوی از مدرسه تا مترو را روی زمین شبیه سازی کنیم
مجددا به ضعف های جلسه ی دوم بر می خوردیم.نسبت ها جور ناجوری به هم ریخته بود .اولین سخنرانی رو آغاز کردم.بهشون گفتم که روی آنها حساب می کنم و این خیلی کمتر از انتظار مه.گفتم چیزی که ساخته اید بیشتر به کاردستی یک بچه 5 ساله می ماند
راجع به جدیت در کار گروهی حرف زدیم و این که شما این درس رو انتخاب کرده اید
حس می کنم کمی به حرف هام گوش می دادند.با دقت بیشتری از اون چه که تا به حال ازشون دیده بودم
مشتاق جلسه ی چهارم ام
توقع ام را از ساخت شهر و محله پایین آورده ام و می خوام فقط روی همین خیابون کار کنم باهاشون
No comments:
Post a Comment