تجربه ی سال گذشته ی آموزش هنر در یک مدرسه ی غیر انتفاعی تازه تاسیس در منطقه ی ظفر تجربه ی بسیار خوبی بود
مقایسه ی تطبیقی ساده ای بود برای من . همیشه به هزار شکل شنیده بودم که بعد از سال ها آموزگاری در فرزانگان ، تجربه یک مدرسه ی دیگر خیلی سخت خواهد بود . همه ی حرف ها بیشتر به بی انگیزگی اشاره می کرد . مقایسه ی انگیزه ی بالای دانش آموزان سمپاد با سایر مدارس
قصدم پرداختن به سمپاد نیست . حرف هایی دارم در این باره اما در حال حاضر دلم می خواد از تجربه ی نابم با اول دبیرستانی های مدرسه ی فیض تعریف کنم
کلاس ها از تابستان پارسال شروع شدند . 4 کلاس 25 نفری یک مدرسه ی تک پایه ای
جلسات اول خوب برگزار شد و هر چه پیشتر رفتیم ، روند شگفت انگیز شد . بی انگیزه ها انگیزه مند شدند و بچه ها به سخن آمدند
تقریبا در ماه دوم سال می تونم بگم که بیش از 80 در صد با کلاس همراه بودند
با سوالاتشون از من بیشتر و بیشتر می خواستند و من را به مطالعه ی بیشتر وا می داشتند
ترکیب دانش آموزان قوی و ضعیف ، یا مشتاق و کم انگیزه ، کلاس ها را دارای اختلاف پتانسیل و سرزنده نگه می داشت . به وضوح مشهود بود که حضور چند نفر از بچه ها چقدر در روند کلاس و روحیه ی سایرین تعیین کننده است
مبحث " وطن " در کلاس ها شور تازه ای به پا کرد . بچه هایی بودند که تجربه ی زندگی در سرزمین های دیگه داشتند و حضورشون ماهیت بحث را تغییر می داد
پرداختن به نقد هنری موضوع مورد علاقه ی بچه ها بود . به وضوح حس می کنم در این کار پیشرفت کردند
و نکته ی مهم دیگه این که اخلاق عمومی بالایی داشتند . با ساره در این باره زیاد حرف می زنیم ولی هنوز نمی تونم بطور خیلی واضحی بگم که منظور از این اخلاق عمومی بالا و حدودا یکسان چیه و آیا بهتره که وجود داشته باشه یا نه؟
دلم براشون تنگ شده امروز ... زیاد
مقایسه ی تطبیقی ساده ای بود برای من . همیشه به هزار شکل شنیده بودم که بعد از سال ها آموزگاری در فرزانگان ، تجربه یک مدرسه ی دیگر خیلی سخت خواهد بود . همه ی حرف ها بیشتر به بی انگیزگی اشاره می کرد . مقایسه ی انگیزه ی بالای دانش آموزان سمپاد با سایر مدارس
قصدم پرداختن به سمپاد نیست . حرف هایی دارم در این باره اما در حال حاضر دلم می خواد از تجربه ی نابم با اول دبیرستانی های مدرسه ی فیض تعریف کنم
کلاس ها از تابستان پارسال شروع شدند . 4 کلاس 25 نفری یک مدرسه ی تک پایه ای
جلسات اول خوب برگزار شد و هر چه پیشتر رفتیم ، روند شگفت انگیز شد . بی انگیزه ها انگیزه مند شدند و بچه ها به سخن آمدند
تقریبا در ماه دوم سال می تونم بگم که بیش از 80 در صد با کلاس همراه بودند
با سوالاتشون از من بیشتر و بیشتر می خواستند و من را به مطالعه ی بیشتر وا می داشتند
ترکیب دانش آموزان قوی و ضعیف ، یا مشتاق و کم انگیزه ، کلاس ها را دارای اختلاف پتانسیل و سرزنده نگه می داشت . به وضوح مشهود بود که حضور چند نفر از بچه ها چقدر در روند کلاس و روحیه ی سایرین تعیین کننده است
مبحث " وطن " در کلاس ها شور تازه ای به پا کرد . بچه هایی بودند که تجربه ی زندگی در سرزمین های دیگه داشتند و حضورشون ماهیت بحث را تغییر می داد
پرداختن به نقد هنری موضوع مورد علاقه ی بچه ها بود . به وضوح حس می کنم در این کار پیشرفت کردند
و نکته ی مهم دیگه این که اخلاق عمومی بالایی داشتند . با ساره در این باره زیاد حرف می زنیم ولی هنوز نمی تونم بطور خیلی واضحی بگم که منظور از این اخلاق عمومی بالا و حدودا یکسان چیه و آیا بهتره که وجود داشته باشه یا نه؟
دلم براشون تنگ شده امروز ... زیاد
No comments:
Post a Comment