Sunday, August 21, 2011

برای پونه ... به یاد پدربزرگ


"
آسمان شیراز به رنگ های گوناگون در می آید ، از نیلی سیر تا لاجوردی روشن ، کبود شفاف و آبی کم رنگ . ستاره های این آسمان همان ستاره های آسمان دیگرند. ولی در این دیار فروغ و دلبری دیگری دارند . زهره ی شیراز همان زهره تابنده ی همه ی آسمان هاست ، لیکن در افق این شهر به الماس درخشنده ی درشتی می ماند که از گلوی عروسی پرنیان پوش آویخته است و نظیرش را در کارگاه هیچ نقاش و در جواهر خانه ی هیچ سلطان نمی توان یافت . زهره شیراز آفتابی است که از مغرب طلوع می کند . آب و هوای شیراز گل می پرورد ، سرو آزاد می رویاند، گردو را در کنار لیمو می نشاند ،یاس و نسترن را بر اندام نار و نارون می پیچد، بادام بن را در بهمن ماه به شکوفه می کشد و ، از همه ی این ها بالاتر ، آتش زبانه کش ذوق را دامن می زند و در خاطرها شعر تر می انگیزد

"

این مرد به جانم آتش می زند . کاش فقط بخش کوچکی از امتداد حیات حرفه ای اش باشم

No comments: