توی نوشتن سخاوتمند نیستم.همیشه خط های انشا رو می شمردم که ببینم به تعداد قابل قبولی رسیده یا نه..حالا که دیگه هزار جور تنبلی و ملاحظه رنگارنگ هم بهشون اضافه شده
به پست های اخیرم نگاه می کنم.خیلی خلاصه و ناواضح تر از حرف های دلم اه.چیزهای جورواجوری در ارمنستان نظرم رو جلب می کرد،اما این ها آخرش به کیبورد نرسیدن..منظره ها،همسفرها و صداها..سعی کردم خوب ببینم و خوب بشنوم..یه دفتر خوش رنگ هم همراهم بود و کمی به ثبت تصویری مشغول شدم.آرامشی که یک روان نویس و یک دفتر خوب بهم می ده،یگانه است... رکسانا و فرزانه،ازتون ممنونم.حالا دیگه از بافت ها عکس نمی گیرم،اون ها رو به تصویر در می یارم
فردا آخرین روز امتحانای سوم دبیرستانی هاست.از یک ماه پیش دعوتشون کرده ام که بعد از امتحانا بیان خونمون با هم ماکارونی درست کنیم.هیچ شهودی ندارم چند نفر می یان.تعداد مهمونهای فردای من بین 1 تا 210 نفره..شرایطم زیاد جالب نیست.نه؟
2 comments:
مهمونی بهتون خوش بگذره . می دونم که می گذره
کاش که خسیس نبودی در نوشتن و کاش می شد این دیوارهای ملاحظه را که اینجا را برات غریبه می کنه را برداشت یه جوری یا حل کرد
با ابراز عمیق جاکری به عکس های بافت از طرف این جانب و بقیه دوستان تقاضا دارم که تصاویری از طراحی را با شنوندگان! این وبلاگ در میان بکذراید.(چقدر این ها پر خواسته اند !!)
با درود فراوون خدمث شنوندگان این وبلاگ باید عرض کنم که تقاضاتون می ره کمیته تا بررسی بشه
در ضمن جاتون خالی.25 نفری اومدن و خوب خوش گذشت
Post a Comment