یه کفتر چاهی(پاختر) اومده پشت پنجره اتاقم لونه درست کرده و نشسته روی دوتا تخم.اونم چه جای عجیبی،درست پشت خونه پرنده ای که 3 سال پیش ساختم.10 روزی می شه که مهمونمه،یا من مهمونش.خیلی هیجان زده ام.مراقبم که زیاد شولوغ نکنم،اما نمی شه که ساز نزنم.اینه که همش فکر می کنم نکنه این تمرین ها رو دوست نداشته باشه؟
مرتب باهاش حرف می زنم.بهش می گم :از وزیری خوشت می یاد؟می خواهی برات یه تیکه بزنم؟می گم:ببخش که این تمرینا خیلی سخت ان،تقصیر من نیست،کتابش تکنیکی یه.اونم سر به مهرنشسته و بهم نگاه می کنه
می ترسم بچه هاش سرسام بگیرن،اما یه جورایی هم توی دلم می گم شایدم با موسیقی خو گرفته.خلاصه..اعصاب و روانم مرتعش شده.اما خیلی هیجان دارم.به خودم دلداری می دم که محله مون زیاد گربه نداره و بچه هاش زنده می مونن.ولی می دونین که،کفترا خیلی ترسو ان و معمولا کمی احمق....بغبغو می کنه،صداش می پیچه توی گوشم و قربون صدقه اش می رم.حس می کنم ایالوارشده ام
1 comment:
salam khubi?kaftar hat khuban?
Post a Comment