روزها و شب های زیبا و بی توضیح پاییزی،یکی پس از دیگری در گذرن
خنکی ملایم هوا به این زیبایی هیجان بخشیده...باز تا خرخره در مدرسه و در فکر غرقم.شاید فقط در پاییز بتونم بگم که تنبلی نمی کنم،به جاش زندگی می کنم
پریشب مدرسه موندیم،احیا...ماه و ابرها چه ها که نکردن با هامون
نزدیک صبح سرد شده بود و جای خواب هم نداشتیم.با 6،7 نفر شروع کردیم به دویدن دور حیاط...نمی دونم چقدر طول کشید،زیاد..دویدیم و نرمش کردیم و آواز خوندیم و یکی یکی اسم های آدم های عزیزمون رو بر شمردیم و براشون دعا کردیم،و برای خودمون
جاتون خالی
2 comments:
جامون خالی
...
قبول باشه انشاءالله! پ
Post a Comment