Saturday, December 22, 2007

ساز و سرما

امتحانای بچه ها شروع شده
مدرسه رفتن خیلی خوبه و مدرسه نرفتن عجیب خوبه
مدرسه رفتن به آدم شادی می ده و مدرسه نرفتن رهایی
چه کنم که مخلصشونم و گاهی بد جوری از ندیدن شون دلشاد می شم
دو روزگذشته را تقریبا ساز زده ام.ده ساعت شاید.روزگار شیرین و سخت ای یه وقتی قطعه ای رو در می یاری،سعی می کنی،موفق نمی شی و حس بلاهت روی سرت خالی می شه...و چند ساعت بعد،نشونه هایی از شعور بروز می کنه.گوشه هایی از قطعه خودشو نشون می ده
امروز روز اول دیماه است
من سردم است
رادیاتور ها جواب نمی دهند

2 comments:

Mim Noon said...

هی یاسی . . . کاش من بشنوم صدای سازتو

آق بهمن said...

یاد اون امتحانی که یادم نیست چی بود (ملا ترمودینامیک) افتادم که تو و نیکو و اشکان و علی داشتین و تا صبح داشتین یخ می زدین