Wednesday, June 14, 2006

کوچولو

سلام کوچولوی من
از این که هنوز گاهی کوچولو صدات می کنم ناراحت می شی؟کاش نشی.کاش بدونی در چه سعادت سنی ای به سر می بری
هزار تا قله که تا حالا پات به دامنه شون هم نرسیده روبروت اه...هزار امکان پیش پات...شاید هنوز نزدیک ترین دوست عمرتو ندیده ای،کسی چه می دونه....با شکوه ترین حس ات رو تجربه نکرده ای،اون موقع که با دیدن کسی قلبت برای اولین بار از جا کنده می شه و نمی دونی باید با دستها و پاهات چی کار کنی
زمان ...کارهای عجیب ای می کنه...کارهای خیلی عجیب ای.باعث می شه دستتو از توی جیبت در بیاری تا بتونی تعادل ات رو حفظ کنی...و کم کم به صدای جارو برقی احتیاج پیدا می کنی،تا همه صداها رو نشنوی
زمان مهربون ترین جلادی یه که تا حالا دیده ام..جدی اش بگیر،اما....نه،می خواهی هم جدی اش نگیر
مسواکتو زدی؟پس شب به خیر کوچولوی من

No comments: