Tuesday, June 13, 2006

براق

من خوشبخت ام!باور کنین
با بچه ها کار کردن روح ام رو آزاد می کنه...هیجان شون بهم اجازه می ده دوباره بال بال بزنم.شعور و گیرایی عجیب و غریب شون به بلاهت همه جامعه می ارزه ...14 سالگی،15 سالگی ،16 سالگی... می دونین چقدر زنده ان؟
هر روز از درک شگفتی این سن ها ذوق زده می شم
پیشنهادی رو به دفتر دبیران می برم تا باهاشون مشورت کنم.ساعت ها توی سر و کله هم می زنیم و در نهایت،چی به توبره مون اضافه می شه؟نمی دونم
همون پیشنهاد رو پیش بچه ها می برم...هزار تا نظر بهش اضافه می کنن.روزها بهش فکر می کنن.هر روز یه چیز تازه می گن و آماده ان برای اجرا.ازمن چی می پرسین؟چرا دلم نمی خواد از مدرسه بیرون بیام؟چرا دلم مهمونی نمی خواد؟؟چی بگم؟

1 comment:

Unknown said...

I love children....
Good luck!