Thursday, March 09, 2006

سبزه


عید شده.پام توی گچ خل شده.دلم هوس کوه های تابستون با بچه جغله هامو کرده

4 comments:

Anonymous said...

یله
بر نازکای چمن
رها شده باشی
پا در خنکای شوخ چشمه ئی ،
و زنجره
زنجیره ی بلورین صدای اش را ببافد.

در تجرد شب
واپسین وحشت جان ات
نا آگاهی از سرنوشت ستاره باشد ،
غم سنگین ات
تلخی ساقه ی علفی که به دندان می فشری .
هم چون حبابی ناپایدار
تصویر کامل گنبد آسمان باشی
و روئینه
به جادوئی که اسفندیار.

مسیر سوزان شهابی
خط رحیل به چشم ات زند ،
و در ایمن تر کنج گمان ات
به خیال سست یکی تلنگر
آب گینه ی عمرت
خاموش

در هم شکند.


شاملو

Anonymous said...

برای تو
پایی روان
قلبی تابستانی
و مخی معلوم
آرزو می کنم
...
Nike

Anonymous said...

من شیفته ترکیب وصفی "مخی معلوم" شدم

یاسمن said...

عالی بود!