Tuesday, March 28, 2006

هم کار

تیم هم کار خیلی موضوع مهم ای یه
گروهی که همه اهل دو باشن،دغدغه های مشترک و ایده های متفاوت داشته باشن،همدیگه رو دوست بدارن و تا مغز استخون با هم بجنگن
هر روز به یاد می یارم که امسال در کنار چنین آدم هایی کارمی کنم و در سایه همراهی شون آروم می گیرم تا دوباره بدوم
می دونم که به زودی پونه نخواهد بود تا با هم درمحیط مدرسه پرواز کنیم
خوب می دونم که امسال روز های کاری ام با ساناز هم پوشانی نداشت و این چقدر حیف بود
هیچ وقت آموزش ورزی در کنار شیوا رو از یاد نمی برم
از بودن و چالش فکری با خانم عفاف ،نقوی،دیهیم،ارکانی وپورذکریا هزار تا چیز یاد گرفتم.از آقا و خانم طلایی صبور. ازنیکی و آزاده،آموزگاران دیوانه دوست داشتنی ام ،که هنوزیک روز کاری هم با هم نگذروندیم.وفاطمه ها،که اصلا برای توصیف شون واژه ندارم
باور کن هزار تا اغراق نیست.شاید کم هم باشه
تنهایی نمی شه...به هیچ وجه نمی شه..جان شما نمی شه.اینو دیگه همه می دونن،حتی منم بهش پی برده ام

4 comments:

Anonymous said...

مشابه متن های خداحافظی بود

یاسمن said...

:)
مثل "صد شکر که او آمد و صد حیف که او رفت" می موند؟
آره،اما اگه کمی با روحیه من آشنا باشی،می دونی که یه نگاه ای همیشه باهام اه...یه چیزی شبیه این که امروز روز آخرهه با چاشنی یه لذت مبهم از این که سرمایه هامو پیش روم می بینم

Anonymous said...

یاسی جان حالا مرگ من این دفعه را!
ولی از شوخی گذشته در کار گروهی لذت بی پایانی نهفته.
جمله ام مثل در عفو لدتی است.....شد.

Anonymous said...

سه روزه که نيستی! اگه غيبتات بيشتر از 17/4 شد بايد با ولیت بيای وگرنه وبلاگتو پاک می کنن! در ضمن فقط گواهی اون پزشکی قبوله که رئيس بيمارستان باشه! پ