گاهی دلم می خواد اعتراف کنم
یه چیزی رو می دونین؟من دلم هم سن می خواد
بچه ها محشرن،باهاشون می شه خندید،حتی گریه کرد
می تونم باهاشون دوباره از اول بزرگ بشم.اما آخه 16 سالشون اه
کجایین؟شما که در کنارتون می شه حرف نزد؟می شه یه گوشه نشست و لذت برد؟می شه راه رفت،دوید،پرواز کرد؟
5 comments:
من يکى که اينجام،دارم تو رو تو عکس بالايى نگاه ميکنم،حالت دستهات،موهاى از مقنعه بيرونت…
اگه اومدم يه موقعى همون پشت بوم هم کفايت ميکنه،با کلاغهاش و غروبش با دستهاى تو و سکوتمون…
من هم اینجام.در اصفهان خیال انگیز در بهار.تو کجایی؟
در آن شهر پر از هیاهو و دود!
.
یاسی جون تو ندا بده
آتوسا رو هم با خروس قندی نشد با تهدید و ارهاب و ارعاب و خلاصه هر چی که جواب بده ورش میدارم می یارم
تو ندا بده
ارادت مند تک تک لاف زنان عالم ام.
فردا شب همه مهمون خونه ما
لافتو بخورم
من یکی که میام
البته این رو کی نوشتی؟
Post a Comment