Saturday, April 28, 2007

shine on you crazy diamond

خسته از چهارمین کلاس درس برمی گرده..چهارمین باری است که از صبح تا حالا به سمت ام اومده...در نگاه اش چیزی است که مشوش ام می کنه.سومین روزی است که این قدر آشفته است،و کلمه هایی که از دست اش می گریزند
بغل اش می کنم.حتی نمی پرسم چته.می گه بخون،خواهش می کنم یه چیزی بخون که من دیگه بترکم.یه چیزی که خشم و غم منو جواب بده...چی بخونم؟هر چی جستجو می کنم چیزی برای تلاطم 17 ساله اش پیدا نمی کنم...چند تا آهنگ براش می خونم،کمی راه می ریم،از گریه خبری نیست،خشم بیش از این هاست
از مدرسه می زنیم بیرون به سمت پارک...برام از امتحان دینی فردا می گه.از این که باید 16 ویژگی یک همسر مناسب رو حفظ کنن.می خندم.اما به خوبی می بینم که چقدر این بیگاری ها غرورش رو جریحه دار کرده...می گم:بی خیال شو،با چاشنی طنز برو جلو
با غم عجیبی نگاه ام می کنه..تا کجا؟تا کجا رو با طنز برم جلو؟کدومشو؟...فهرست وظایف مهمل ای رو که باید انجام بده بهم یاد آوری می کنه..نمی دونم چی بگم!
توی پارک ایم،روی نیمکتی نشسته ایم.بهش عمیق نگاه می کنم...این همه هوش و زیبایی رو چی می تونه در بر بگیره؟کی؟
سر هر دومون پایین اه و در سکوت داریم فکر می کنیم،با لباس مدرسه...دو مرد کثیف در لباس پاسدار با موتور جلومون ظاهر می شن و شروع می کنن به تذکر دادن.در نگاهشون بی شرمی پلیدی یه.جوری نگاهش می کنن که در چند لحظه انواع حس به سراغ من می یاد...مکالمه رو کش می دن تا بیشتر نگاه اش کنن.حس می کنم این اولین باره که تا این حد به این فاجعه نزدیک ام..بالاخره تشریف می برن .حس خفگی می کنم... در بهت و سکوت راه خونه رو پیش می گیریم
دلم موسیقی اعتراض می خواد...حالا می فهمم..چقدر به یک پینک فلوید فارسی احتیاج داشتم که براش بخونم
بارون شدت می گیره

9 comments:

Anonymous said...

می دونم که هدف این پست چیز دیکه ای بود ولی در من خشم فرونشسته ای را بیدار کرد که بارها در معرض نگاه هرزه مامور قانون بهم دست داده. خشمی که بیان نمی شه حفه می شه و خفه می کنه 227 ساله و 17 ساله نمی شناسه. ... جه عجیب که با همه ارامش خیابانها و نگاههای ساکنین غربی این شهر ساحلی هنوز حس خشم و تحقیر از نگاه های حربص مردان هم وطن در ذهن من اینقدر بیداره

یاسمن said...

منم همین طور...وبرای خودم هم عجیبه که چطور این فضا رو تاب می یارم و دوست می دارم

Anonymous said...

واقعا متاسفم. دلم نمیخواد حکم بدم، دلم نمیخواد جمع بندی کنم. واقعا و با تمام وجود دلم نمیخواد
اما حقیقت درد آوریه این که حتی اینجا هم ، این نگاهو فقط توی چشمای مردای هم دین خودت ببینی
بارها تردید کرده م ... اما درست بوده. نگاهی که برام خیلی خیلی آشناست
...

Anonymous said...

فرناز چند روز پیش با یک دوست خوب که بیش از دو سوم دنیا را قدم زده گپ می زدم. از نگاه سنگین مردان در پاکستان و اندونزی می گفت و این که این نوع نگاه را فقط در کشورهای مسلمان تجربه کرده. می گفت که با کمال میل حاضر بوده که در لباس های گشاد و بی رنگ فیزیک زیبای خودش ار مخفی کنه تا از شر نگاه ها و تماس های بی اجازه در امان بمونه....

آق بهمن said...

...

مینو said...

Baad be man meegeed, tonadam, ghezavatam tekrreeye. Dard vaghat in neest, on negah, negah e havas neest, negah heech gereftane, shay boodane. Bad fekr meekoneed zade be saram ke meegam in olampyad bazee o shagerd abavalee ro bendazeet dor. Omeegh bedard ma neemeekhore, fahm sam e mast. Dade syeh osh pazkhone a ro che be rang e zendegee ye Rotko, ya etraze Pink flooyd? Mage meeshe hamye in dokhtarhro ba ghozee ke az hamey in harfha o raftarhar betor geneticlly to maghz o roheshon darmeey be Torento o London ferestad. Ah... aghabeed. Man in rah ro raftam, chertor neeemeetonam behton ta in jaye ghessare befahmoonam? Chand ta minoo ye deege bayd dar saneeye bemeeran o dobare zende beshand ke befahmeem, khalasee barye ma neest, rah ro avazee omadeem...

یاسمن said...

اثبات این که من یا تو چقدر اخمق ایم،چه دردی رو می تونه ازکدوم مون دوا کنه؟

مینو said...

Nagereftee

یاسمن said...

می دونم