Friday, October 15, 2010

بم ،قهوه خانه و جنگل

باز هم پیشنهاد بهادر موثر واقع شد
بهادر تو واقعا دوست به درد بخور و عزیزی هستی

جو کمی متشنج بود .می خواستم که حتما بازی گروهی داشته باشیم
این بار همه ی مربی ها و بچه ها ( صبحی ظهری بودند و فقط پسرها در بازی شرکت می کردند) را درگیر یک بازی دسته جمعی کردیم

به دو گروه بزرگ تقسیم شدیم
به هر گروه مقداری کاغذ و رنگ دادم و در گوش نماینده ی گروه یک مکان را معرفی کردم .به گروه یک قهوه خانه و به گروه دو جنگل در شب پیشنهاد کردم

گروه ها با هم مشورت می کردند و سعی می کردند همه ی عناصر صدا ساز محیط را نقاشی کنند . مثلا باد پیچیده شده در درخت ها ،یا حیوانات جنگل یا سماور در حال قل قل

در مرحله ی بعد نقاشی ها را جا به جا می کردیم و هر گروه سعی می کرد صداهای فضای گروه مقابل را در بیاورد

نتیجه خیلی خوب و سمعی بصری بود .نمی دونم چطور می تونم حس محیط رو بهتون منتقل کنم

پیوست:
یک .علی ا در نقاشی بسیار خلاق اه
دو. جواد ی در گوش من خواهشی کرد . این که عکاس این بازی باشه .من هم دوربینم رو بهش تقدیم کردم
سه.بازی به کمک مربیان راحت تر از انتظارم برگزار شد
چهار.برای رابطه ی بیشتر مربی ها و بچه ها باید بازی های گروهی بیشتری طراحی کنیم
پنج.کلاس اولی ها نازنین اند
شش.مهرداد صدای بلبلی در آورد که پنداری در جنگل بودیم
هفت.حضور سارا در بازی نقش تعیین کننده داشت
هشت.روح کوچک بسیار سرگردان به نظر می رسه




No comments: