Thursday, June 29, 2006

تیر

تیر همیشه با خودش دلهره می یاره برای من
انگار همیشه توی این ماه قراره بهم کارنامه بدن...یه پرونده ای؛که بعضی قسمت هاش رو با شک و شبهه دو در کرده بودم،اما حالا آشکار می شه
من هنوز در مورد پرونده ام با شاگرد های پارسال ام لنگ می زنم
حس ها شون برام پر از ابهام اه...وقتی باهاشون هستم ،آرامش بیشتر اه.اما وقتی نیستن...نگرانشون می شم،یه نگرانی بی راه حل.بال بال می زنم و راه به جایی نمی برم
اصلا نمی دونم چطور بگم..نمی فهمم براشون چه نقشی دارم؟دوست؟معلم؟هیچ کدوم؟
گیج کننده است...و فقط با این گروه رابطه این قدر گیج کننده است؟کجا رو اشتباه رفتم؟کاش می فهمیدم

10 comments:

Anonymous said...

يکی از چيزای خيلی مثبت محيط آکادميک اينجا اون مرز قاطعیه که بين رابطه دوستانه و رابطه کاری دارن... از يه طرف همه توی دپارتمان با اسم کوچيک همو صدا می زنن و استاد و دانشجو و کارمند توی سر و کله هم می زنن و در قيد اون سلسله مراتب غیر انسانی حاکم بر فضای اسفبار آکادميک ما نيستن و از طرف ديگه موقع کار کاملا باهم جدين و اون دوستانه هاشون هيچ چشمداشت و توقع بيجائی ايجاد نمی کنه...پ
فکر کنم بد نباشه تو هم به عنوان يه معلم اين مرز بين رابطه همزمان دوستانه و کاريت رو هم واسه خودت و هم واسه شاگردات ترسيم کنی تا هيچ کدوم فدای ديگری نشه...پ

یاسمن said...

دو تا چیز بعد از خوندن این کامنت به ذهنم رسید
پیام،من در درس دادن ام به این بچه ها باهاشون مشکلی ندارم.خیلی جدی ام،گاهی هم باهاشون شوخی می کنم،اما محیط کلاس در مجموع بهترین فضای رابطه است،چرا که با یک کار سازنده همراه اه،اما در فضای غیر کلاسی...اون ها نمی تونن آنالیز کنن که از من چی می خوان و چه انتظاری دارن

و دوم این که باید ببینیم در محیط آموزشی پیش از دانشگاه در جایی که تو زندگی می کنی روابط بچه ها با معلم ها چطوره

Anonymous said...

اين مرز تعيين کننده اندازه اين دو رابطه نيست، فقط نشون بودن تمايزشونه... من فکر توی سيستم آموزشی ما به دليل مشخص نبودن اين مرز، رابطه کاری درست رو فقط به خشک و جدی بودن و تقيد به يه ديسیپلين دست و پا گير و سلسله مراتب احمقانه خلاصه شده توی ظاهر رابطه تعبير می کنیم ولی قضيه اينه که خشک نبودن و صميمی بودن با اين موضوع منافاتی نداره... اينجا وقتی وارد کلاس می شی صندلیها رو دايره وار چيدن و نه رو به تخته سياه و اين معنی ضمنيش اينه معلم چيز ماورا تو نيست و یکیه که مث تو توی یه بحث مشترک (که موضوع درس اون جلسه است ) شرکت می کنه (اينجا کلاسا به صورت پانل اداره می شه(اسم دقيق سبکشو يادم رفته) و دانشجو به صورت فعال توی بحث شرکت می کنه و اين هم بهش ياد می ده که حق داره ابراز نظر کنه و نظرش مهترمه حتی اگه درست نباشه و هم مطلب درسی بهتر واسش جا میوفته بر خلاف ايران که استاد متکلم وحده است و دانشجو حضورش کاملا پاسيوه) ، باهات شوخی ميکنه و مث بقيه به شوخيات می خنده، و اين اعتماد به نفس رو بهت می ده تا توی بحث شرکت کنی و تو هم معمولا فضا رو اونقدر دوستانه حس می کنی که خيلی راحت توی بحث شرکت کنی... ولی همين معلم وقتی ازت کار می خواد (پروژه، تکلیف،...) يا می خواد بهت نمره بده در عين حفظ اون برخورد صميمانش هيچ اغماضی تو کارش نيست... فکر می کنم که اين تو هستی که بايد به طور مستقيم و غير مستقيم برای شاگردات جا بندازی که حساب رابطه دوستانتونو از رابطه کاری جدا کنن و اون دوستانتون نبايد موجب شه که به پشتوانش کم کاری کنن... البته می دونم که جا انداختن اين قضيه

Anonymous said...

با توجه به پس زمينه ای که ماها داريم کاملا دشواره چون از يه طرف هميشه می تونيم به عنوان معلم يه دليل به ظاهر موجه واسه شاگردامون پيدا کنيم، دلمون بسوزه و دوستی خاله خرسمون گل کنه و از طرف ديگه به عنوان شاگرد اگه معلمون اتوريته نداشته باشه و از در دوستی در بياد معمولا بی ظرفيتيمون گل می کنه و می خوايم رو سرش سوار شيم و دودرش کنيم... شايد به خاطر همين دشواری باشه که معلمای ما خواسته و ناخواسته متوسل می شن به اون چهره غير صميمی و اين چرخه معيوب همينطور ادامه پيدا میکنه... فکر می کنم خيلی ارزشمند باشه اگه بتونی اين چرخه رو حداقل توی کلاسای خودت بشکونی و به شاگردات ياد بدی که اين حقشونه که باهاشون صميمانه برخورد شه، ابراز نظر کنن و به نظراتشون احترام گذاشته شه و بهشون اعتماد بشه مادامی که ظرفيت پذيرش اين صمیمیت و احترام و
اعتماد رو داشته باشن... پ

پ.ن1. اينا همش برداشتای شخصی منه مبتنی بر تجربه های شخصيم و هيچ الزامی نداره که بشه تعميم کلیشون داد، نه در مورد اينجا و نه در مورد ايران
پ.ن2. در مورد سوال دومت الان اطلاع دقيقی ندارم ولی چون شروع کردم به کوه رفتن با يه گروه از معلمای مدرسه های اينجا می تونم ازشون سوال کنم... هر چند که اينجوری فقط می شه از ديد معلما به موضوع نگاه کرد و نه دانش آموزا...پ
پ.ن3. املام شد 19 با "مهترمه" پ
پ.ن4. منبری رفتمااااااااا ! پ

یاسمن said...

آره...ممنونم.ولی گمانم نمی تونم منظورمو بیان کنم و بهتره بی خیالش بشم

پیام،مشکل من با این بچه ها،خوشبختانه،این هایی نیست که تو بهش اشاره می کنی

خوشبختانه من در این تجربه کاری ام با این گروه ،معلم بدی نبوده ام.این رو خودم می فهمم

اما حساسیت ام نسبت به اولین گروه شاگردانم زیاده...و این گاهی دست و پاگیر می شه،به ویژه الان که معلم شون نیستم و "یاسمن" ام،کسی که نمی دونن کیست؟و چه نقشی توی زندگی شون داره

سال دیگه مجددا معلم شون خواهم بود و نمی دونم این گپ یک سال اه چه به روز این رابطه آورده.تحلیلی ندارم...قضیه این اه،تحلیلی ندارم

Anonymous said...

اين سوالت باز برمی گرده به ريشه های اون نگرانیم که قبلا بهت گفته بودم و بالطبع موکول میشه به وقت ديدنت... چقدر خوبه و چقدر خوشحالم که می بینم داری ياسیِ معلم رو دوره می کنی...پ

پ.ن. قضاوت در مورد خوب يا بد بودنت به عنوان معلم، علاوه بر دريافت خودت بستگی به فيدبک شاگردات هم داره در مورد عملکرد يه سالت . اين فيدبک هم می تونه بهت کمک کنه برای دوره کردن خودت و هم آشناترت می کنه با خواسته های اونا و ديدشون به قضيه... سعی کردی اين فيدبک رو ازشون بگيری؟ (حالا چه به صورت نوشتاری و يا به صورت يه جلسه دوستانه) پ

Anonymous said...

سلام! نمي دانم که منظورت را درست فهميده ام يا نه ؛ من فکر می کنم که اين اصلآ بد نيست که تو خودت را صرفا به عنوان معلم دخترهات تعريف کنی و سعی کنی که فکرت را هم معطوف به اين کنی که چيزی مثل فکر کردن خلاقانه يا هر چيز ديگه ای که به نظر خودت يک معلم خوب می تونه با حفظ فاصله ی عاطفی به به بچه هاش ياد بده را به اون ها منتقل کنی. فکر می کنم که اگه اين رابطه ی تعريف نشده تو و بچه هات برای تو ی با تجربه مساله فکریه ممکنه که برای بعضی از اون ها بار سنگینی باشه. قطعا خیلی از بچه ها از چنین رابطه ای فایده می برند ولی بعضی هم ممکنه که بالکل سر در گم بشن.

:

Anonymous said...

سلام....من یلدام....نمیدونم شاید من را بشناسی شاید هم نه....اما این شناسایی ظاهری مهم نیست یاسی جان...مهم حس مشترکی که باهات دارم یاد اولین دانشجوهایی افتادم که داشتم انها ترم 7 بودند و من و کیارش کوچکترین استادهای دانشکده و اولین روز کلاس درس.....انقدر شیرین بود که قالب بیان نیست و حالا انها دارند دفاع می کنند چند تاشون با خودم تز دارند....از من بزرگترند اما برای من حکم پسر و دخترم را دارند که دارند وارد اجتماعی پر خطر می شوند...بعد از اون دانشجوهای زیادی داشتم اما دیگه هیچ کدومشون مثل این ها نشدند شاید چون هر چه به جلو می رویم بار احساسی معلمی کمتر و بار عقلانی بیشتر می شود...ی
بهر حال برات هر جا که هستی ارزوی موفقیت می کنم...ی
http://360.yahoo.com/my_profile.html;_ylt=AudVJCIGArNbCxPA4ZpHH120AOJ3
خوشحال می شم بهم سر بزنی

یاسمن said...

حرف هاتون رو با دقت می خونم.ممنونم که وقت می ذارین و می نویسین.این ها برای من با ارزش ان.یلدا،این اددرسی که دادی راه به جایی نمی بره!مطمینی که درسته؟

Anonymous said...

bebakhshid yasi jan ke linke kar nakare...ino emtehan kon shayad baz shod:
http://360.yahoo.com/yalda_n_m