Saturday, February 10, 2007

بدون شرح




4 comments:

Anonymous said...

هی می رم بالا هی می یام پایین ، روی عکس نیکی ، روی عکس خودم .
سعی میکنم توی این چهره های ده ساله تصویری از خود امروز مان ببینم.
به روزهای پرهیاهوی کارگاه علوممان فکر می کنم. به اون اجرای تاترمون. به روز جشن فارغ التحصیلیمون
اسی می ترسم.... می شه کاری کرد که تاریخ دوباره تکرار نشه ؟این دوستهای کوچولوی امروز تو نکنه که عین ماها قدم ور دارن؟ نکنه که 10 سال دیگه حال شون بهتر از حال امروز ما نباشه؟

Anonymous said...

چه کار می تونم براشون بکنم؟چه رفتاری،که اگه کسی با تو انجام می داد الان لذت بیشتری از روزگار می بردی؟

Anonymous said...

هیچ جوابی براش ندارم
...
شاید
شاید
میشد که اینقدر
ایده آلیست
بار نمیومدیم

Anonymous said...

اینکه چیزی نیست! من 748ام شدم!پ