این صحنه رو ببینین؟یه زنگ تفریح معمولی توی حیاط مدرسه است..بچه هایی که تا چند ماه پیش چنان می دویدن که گاهی می ترسیدم با مخ به زمین بخورن
هر روز همین طوره.زنگ های تفریح در سکوت به هم لم می دن وانگار که فیلم سینمایی بی نمکی در حال پخش اه،همه به روبرو نگاه می کنن.معلم هاشون به فغان اومدن...کلاس ها مرده.حتی حرفی هم نمی زنن،شیطنتی
اعتراضی ندارن و با تسلیم مرگباری به پیشواز کنکور می رن
4 comments:
واىىى…قلبم وايميسه هر بار که اين عکسو ميبينم،گرچه باز هم خوبه که به هم تکيه ميدن و دستهاى همو اينطور سفت ميفشارند.
ببینم اینا چندمین یاسی؟
اینا بچه های پیشن یا سومی هستن؟
پیش ها که آخه نباید الان مدرسه باشن
؟
...
ولی خودمونیم عجب عکسیه
چطوری گرفتیش
انگار توی بطن لحظه ای
انگار از خودشونی
که خب انگار واقعا هستی دوست من
:)
یادته گفتم
اینا تا سرود پر امیدی نخونند
خوب نمی شن.
حالشون مثل کسی اه که پاهاشو
محکم به زمین
می کوبه
و می گه
من نمی خوام بزرگ شم.
می دونم دویست هزار بار اینو لا اقل
با خودت گفتی.
ولی این انفعال اونا
و نا امیدی
از آینده
وضع آینده اونا
رو از اونی که
در بزرگتراشون
دوست ندارن شایذ بذتر کنه
آره...واقعا آره
فرناز اینا سوم ان
می فهمم
Post a Comment