سه تا دختر سوم دبستانی از مدرسه سر می رسند . ناراحت اند . توی مدرسه شون یه مارمولک دیده اند که کسی سرشو با بی رحمی کنده و هنوز زنده بوده
یکی شون تا جایی که تونسته داد و فریاد کرده و نذاشته بیش از این اذیت اش کنند و روی اون آب بپاشند
با تمام وجود نیازمند همدلی من بود . بالاخره گفت : خاله ،اگه خاله صفورا بود خیلی ناراحت می شد ، منم براش تعریف نمی کنم
یکی شون تا جایی که تونسته داد و فریاد کرده و نذاشته بیش از این اذیت اش کنند و روی اون آب بپاشند
با تمام وجود نیازمند همدلی من بود . بالاخره گفت : خاله ،اگه خاله صفورا بود خیلی ناراحت می شد ، منم براش تعریف نمی کنم
2 comments:
ای جاااااااااااانم
این فنقلی ام البنین نبود؟
خودشه
Post a Comment